در لغت «ذبر» به معانی نوشتن آمده است (لغت نامه دهخدا، واژه "ذبر"). «زبر» نیز به همان معنای نوشتن در لغتنامه ها آمده است. (لغت نامه دهخدا، واژه "زبر"). پس این واژه ها به یک معنی می باشند. واژه «ذبر» معرب کلمه «دبیر یا دِپیر» است به همین سبب «ذبر» از زبان فارسی به عربی رفته است. بنابراین عرب واژه «دبیر»را که فارسی است معرّب نموده در نتیجه کلمه «ذبر»ساخته شده است اما واژه «زبر» نیز احتمال دارد دارای ریشه فارسی باشد و کلمه «زبور» که نام کتاب حضرت داوود (ع) از آن گرفته شده است از این ریشه است .
برخی بر این باورند که واژه « مزبور » بر گرفته از کلمه «زِ بَر» (به کسر ز و فتح ب) می باشد. در حالی که «ز بر» از «ز+بر» یعنی از یک حرف اضافه+اسم ساخته شده است و به معنی «بالا » می باشد.این گروه می گویند مزبور یعنی در بالا آمده و بر گرفته از ( ز+بر) است. انظریه اول بهتر به نظر می رسد .
داوود=دیوید/ ابراهیم= آبراهام/ مایکل و میکل و میچل و و مایک =میخائیل و میکائیل/جبرئیل=گابریل/ دانیال= دنیل و دنی/ سارا=سارا/ کورش=سیروس و سایروس و کورس/ مریم = مری و ماریا و ماریا/ یوسف = ژوزف و جوزپه و جو و جوزف / یحیی = یوهان و جوهان و جوآنّی و ژوهان و خوآن و ایوان و یان و جان / اسماعیل = سموئل/ آدم = آدام / موسی = موشه / یعقوب = ژاکوب و یاکوب/ اسحاق = ایساک / بنیامین = بنجامین / یاسمن= جاسمین/ نرگس= ناراسیس/
کلمات دارای حرف قاف دریکی از این گروه ها واقع می شوند :
دارای ریشه ی عربی. در این صورت تشخیص آن ها راحت است .زیرا دارای سه حرف اصلی و وزن هستند و به آسانی چندین هم خانواده برای آن ها ردیف می کنید . مانند : تقدیر
هم خانواده هایش "مقدّر/ اقتدار / قدرت / قدیر / قادر / قدر / مقتدرو ..."
وزن تقدیر هم تفعیل است .
دارای ریشه مغولی : قلدر / آقا / قلچماق /قُـرُمساق
دارای ریشه ترکی: قزل آلا / قره قروت /قره قاتی /اتاق
یک واژه روسی : قوری
معرَّب (دارای ریشه فارسی اما عربی شده): قهرمان معرب کهرمان / خندق معرب کنده یا کندک/قند معرب کند/ قباد معرب کَواذ /
دارای غلط املایی: قورباغه درست آن غورباغه
سهراب،سور،سُرخ ، سهرورد ، چهارشنبه سوری ، سور دادن ، سرخ کردن و... همه ی این کلمات از ریشه (سُخـر) به معنی رنگ قرمز می باشند .
تلفظ (سُخر) دشوار است و تبدیل به سرخ ،سور و سُهر شده است . سهراب یعنی سرخ روی . تهمینه مادر سهراب و همسر رستم زال او را چنین نامید زیرا سرخ روی بود . سهرورد یعنی جایی که گل سرخ دارد.
رنگ سرخ رنگ شادی و جشن است و سور دادن از این روی اینگونه نامیده شده است .
اصل تلفظ شیر جنگل با شیر خوردن کاملاً فرق دارد . هنوز کردها و بسیاری از شهرستانی ها و نیز تاجیک ها و افغان ها درست تلفظ می کنند و از غلط تلفظ کردن بقیه هم زبانان خود مانند فارس ها در شگفتند . شیر جنگل را باید بین شیر و شِرتلفظ کرد . sher . چون در الفبای ما برای این تلفظ علامتی وجود ندارد . متأسفانه تلفظ آن به بیراهه رفته . مثلاً ما بود و بُــوَد را مجبوریم یک گونه بنویسیم . در حالی که این از نظر تلفظ مانند هم نیستند .
اما شیر آب داستانش این است : در تهران قدیم آب لوله کشی نبود و وقتی که آمد یک مجسمه ی شیر بر سر لوله برای باز و بسته کردن جریان آب نهاده بودند . و می گفتند شیر را باز کن و یا ببند . و اشاره به آن مجسمه زیبای شیر بود . البته این مجسمه بزرگ بود و بعدها که همه جای تهران لوله کشی شد . دیگر پز دادن معنی نداشت . چون این وسیله زینتی بود و ضرورتی نداشت تا بر سر لوله باشد بنابراین نصب آن از مد افتاد اما هنوز واژه ی شیر نسل به نسل بر سر زبانها جاری است . دقیقاً مانند واژه تومان به معنی ده هزار که ترکمنی است و مربوط به اواخر دوره ی قاجار، اما همچنان تومان را به کار می بریم .